واژه ی آنیچچا (Annica) در زبان سانسکریت به معنای ناپایندگی، ناپایداری و گذرا بودن می باشد. در آئینِ بودایی، ناپایندگی یکی از سه شاخصه اصلی حقیقت را تشکیل می دهد. آن دو شاخصه ی دیگر شامل دوکا (dukkha) و آناتا (anatta) هستند. دوکا نشان دهنده این واقعیت است که تجربه هستی دربردارنده رنج و سختی، نارضایتی و ملال می باشد، و آناتا نمایانگرِ عدم وجودِ نفسی جاودانه، مستقل و ماندگار است. همین جا لازم به ذکر است که در متون سانسکریت، آنیچچا را به صورت آنیتیا (Anitya) نیز مینویسند.
در واقع، ما همه می دانیم که همه چیز به طور دائم در حال تغییر و دگرگونی است. در طولِ یک سال نگرش ما با نگرشِ کنونی مان متفاوت خواهد بود، با گذر ساعت و حتی دقیقه ای دیگر، حس ما نسبت به حسی که الان داریم، تغییر خواهد کرد. هیچ چیز در کل دنیای ماده (پراکریتی) موجود نیست که قانون تحولِ بی وقفه و پیوسته را شامل نشود.
برخی از عناصر هستی به آرامی تغییر می کنند و برخی دیگر سراسیمه. کوهی می تواند میلیون ها سال باقی بماند تا این که به طور کامل درون اقیانوس فرو رود. با این حال حتی همان کوه نیز لحظه به لحظه در حال دگرگونی است؛ نیروهای طبیعی به مانند خورشید، باد، آب و فعالیت تکنوتیکِ زمین (زمین ساخت؛ مربوط به تغییرشکل پوسته زمین) دائماً در صدد متحول ساختن آن کوه می باشند. آگاهیِ ما به سرعت مورد تغییر واقع می شود. تلاش کنید برای فقط چند دقیقه آرام بنشینید و اندیشه های خود را دنبال کنید؛ لحظه ساکنی وجود نخواهد داشت، اندیشه ای در اندیشه ای دیگر می آمیزد، افکار و احساسات به طور لاینقطع در جریان می باشند.
بدن ما نیز پیوسته در حال دگرگونی است، در هر لحظه مفروض در بدن ما، میلیون ها سلول می میرند و سلول های دیگری جای آن ها را می گیرند. سلول های بسیار معدودی برای بیش از سه ماه در بدن ما باقی می مانند.
تغییر، واقعیتی شناخته شده برای ما به شمار می آید. همه می دانیم که همه چیز در فرآیند دگرگونی قرار دارد. اما آیا به واقع، حقیقتِ تغییر را در خود نهادینه کرده ایم؟ مثلاً ما می دانیم که روزی خواهیم مُرد، اما آیا واقعاً با آگاهی نسبت به این مرگِ قریب الوقوع زندگی می کنیم؟ احتمالاً خیر، چون در غیر این صورت، ما از هر دقیقه زندگی خود برای رشد و بالندگی خویش سود می بردیم و بی خود زمان را در دعوا و مرافعه ها و توهین های احمقانه هدر نمی دادیم.
به همین ترتیب، اگر ما از تغییرات پیوسته همه چیز به حد غایی آگاه بودیم، به چیزی وابسته نمی گشتیم و از این روی با حذر از محکم چسبیدن به دنیای گذرنده، رنج را نیز تحمل نمی کردیم. اما هشیاریِ ما همواره در صددِ پایندگی و ثبات بخشی به چیزها می باشد. تصور ما این است که چیزهایی که سخت به آن ها چسبیده ایم تا همیشه جاودان و مانا می باشند. هنگامی که امرِ لذت بخشی را تجربه می کنیم، آیا آگاهیم که این تجربه سرانجام پایان می یابد؟ اگر این گونه است، پس چگونه است که پایان اجتناب ناپذیرِ یک تجربه لذت آفرین ما را مغموم، درمانده، اندوهگین و حتی ناامید می گرداند؟
زمانی که یک شیء را در اختیار داریم، خبر داریم که آن شیء تغییر خواهد کرد و یا این که در آینده ممکن است متعلق به ما نباشد؟ وقتی که تجربه ای ناگوار، ناخوشایند، عذاب آور و دردناک را سپری می کنیم، این طور نیست که می پنداریم شرایط تا ابد همین گونه باقی خواهند ماند؟
اگر به راستی و عمیقا نسبت به گذرا بودن همه چیز واقف بودیم، آن گاه تا به این حد از تجارب ناگوار آزرده نمی شدیم، با علم به این که آن ها نیز خواهند گذشت، درست همان گونه که لئونارد کوهِن بیان نموده است:
«می گذرم، می گذرم، گاهی شاد و گاهی غم زده…» لینک ویدیو در یوتیوب : https://youtu.be/lnvv1Lgj9zM
بر این اساس، تفاوتی بنیادی بین درکِ ذهنیِ امرِ تغییر (دربردارنده این واقعیت که ما تا ابد زنده نخواهیم بود) و نهادینه سازی ژرفِ این حقیقت به شیوه ای که تجربه ما از هستی را عمیقاً دستخوش دگرگونی سازد، موجود است.
در فصلِ دوم از سوتراهای یوگای پاتانجلی، آن فرزانه پنج علت درد و رنج (اَکلیشا aklesha) را فهرست می نماید. نخستین علت آویدیا (Avidya) می باشد که به معنای نادانی و جهالت، سردرگمی یا ادراکِ مخدوش می باشد.
سوترای ۲.۳ این کلیشاهای پنجگانه را بر می شمرد. سوترای ۲.۴ خاطرنشان می کند که آویدیا خاکی است که زمینه رشدِ سایر کلیشاها را فراهم می آورد. سوترای ۲.۵ آویدیا را وصف می نماید.
(متن سانسکریت این سوترا به همراهِ برگردان فارسی از ترجمه انگلیسیِ استاد بی. کی. اس آینگار در ذیل آمده است.)
anitya ashuchi duhkha – anatmasu nitya shuchi sukha – atman khyatih avidya
این که ناپایندگی به جای پایندگی، ناخالص به جای خالص، رنج به جای لذت، و آن چه نفْس نیست به جای نفْس اشتباه گرفته شود، همه و همه بیانگرِ عدم برخورداری از بینشِ روحانی است که آویدیا خوانده می شود.
در این جا آنیتیا (همان آنیچچا) به معنای ناپایندگی آمده است. نیتیا (یا نیچچا) به معنای پایندگی است. پس بدین سان یکی از مصادیقِ آویدیا (وهم انگاری یا ادراکِ مخدوش) پنداشتن گذرنده در مقامِ جاودانه یا ازلی است، یعنی عدم ادراکِ نهادینه ساخته ذاتِ ناپایدارِ حقیقت، یکی از دلایلِ عمده رنج و تشویشی است که تجربه می نماییم.
یکی از قدرت های معجزه آسای یک یوگی به گفته حکیم پاتانجلی، توانِ مشاهده تغییر در آستانه پدیداریش می باشد، که به راستی قابلیتی خارق العاده به شمار می آید:
«تغییراتِ پی در پی و در تسلسل، استحاله شاخصی را در هشیاری پدید می آورد»
سوترای ۳.۱۵
ما می دانیم که افراد و مکان ها دائماً در معرض تحول قرار دارند. هنگامی که از جایی پس از سال ها دیدن می کنیم، متوجه این دگرگونی می شویم. وقتی فردی را پس از سال ها ملاقات می کنیم، تغییر را در او تشخیص می دهیم. اما آیا متوجه تغییر در فردی که نزدیکِ ما به سر می برد، می شویم؟ آیا در می یابیم که خانه ما در معرض دگرگونی مدام قرار دارد؟ در حین این که با کسی گفتگو می کنیم، بدن و هشیاری او بی شک به طور پیوسته در حال دگرگونی است. اما آیا قادر به پی بردن به تغییر در ضمن روی دادنِ آن هستیم یا فقط با بازنگری پس از گذشت زمان است که قادر به تشخیص تغییرات می باشیم؟
چه حساسیت ممتاز و چه ادراکِ تیزبینانه ای برای مشاهده تغییر در حین حادث شدن نیاز است! به واقع که قابلیتِ اعجاب آوری است!
چگونه قادر به پرورش چنین استعدادی می باشیم؟ چگونه می توانیم دگرگونی ها را ضمن پدیداریِ پی در پیِ خود نظاره گر باشیم؟ این امر به مشاهده گری نیاز دارد. جلب توجه خود به آنیچچا یا آنیتیا، یعنی ناپایندگیِ همه چیز. تمرین یوگا بسترِ فوق العاده ای برای چنین موضوعی فراهم می آورد. ما در طول زندگانیِ خود، اغلب بیش از حد به امور خود اشتغال داریم که بخواهیم به تغییراتِ ظریف و کوچک بپردازیم. تمرین، هنگامه خوبی برای توقف یافتن و دست زدن به مشاهده گری به شمار می آید و به همین دلیل ما را نسبت به توجه به تغییرات با قدرت تمیز بیشتری قادر می سازد.
این کار را همین الان امتحان کنید: در تاداسانا (وضعیتِ کوه) بایستید.
و مشاهده کنید که بدن شما در چه کیفیتی به سر می برد و به چه طریقی وزن خود را روی پاها قرار میدهید. توجه شایانی، به آن نواحی ببخشید که وزنِ بدن را به دوش می کشند. در ذهن خود نقشه ای تصویر کنید که در آن، نواحیِ متحملِ فشار بیشتر با رنگ های تیره تر مشخص شده اند. آن گاه به مشاهده بپردازید که چگونه این نقشه در طول زمان دچار تحول می گردد. ممکن است در ابتدا تغییری را متوجه نشوید، اما به شرطی که توجه دقیقی مبذول دارید و این مشاهده گری را ادامه دهید، قطعاً پی خواهید برد که پراکندگیِ تحمل وزن بر روی پاهایتان عوض می شود و مدام در حال دگرگونی است. کم کم نه تنها با گذر زمان بلکه در ضمن بروز تغییر، از آن آگاهی خواهید داشت!
دو وجه در تمرین وجود دارند که مجال لحظه ای نگریستن به تغییرات را پر رنگ میکند؛ اولی این واقعیت است که ما در تمرین روزانه، با خود به طُرُقِ متفاوتی روبرو می شویم. هر کسی که به تمرینِ یوگای منظم پرداخته باشد تصدیق می کند که هیچ دو تمرینی شبیه هم نیست.
در کتاب درختِ یوگا، اثرِ استاد بی. کی. اس آینگار، آمده است:
« نمی خواهم تجربه های دیروزی را تکرار کنم. قصد دارم ببینیم علاوه بر آن چه تا به حال حس کرده ام با چه درک تازه ای می توانم روبرو شوم. در چنین جستجویی، تَنَم حُکمِ کمانم را دارد و هوش به منزله تیرم خواهد بود، و هدف را، َنفْسِ من تشکیل می دهد. من از درون و بُرون آگاه می باشم. باید بیاموزیم که پیش از رها کردن تیر به سمتِ هدف، کمان را خوب بِکِشیم. پس باید دست به کار شویم و به کمانِ بدن خویش انعطاف دهیم. سپس تیرِ هوش و بصیرتِ ما تیز خواهد بود، و وقتی آن را رها می کنیم، به هدف خواهد خورد، هدفی که روحِ ما است. نگرانِ هدف نباشید، وقتی که کمان خوب کشیده شده و تیر به حد کافی تیز باشد، بی شک این تیر به هدف خواهد نشست».
از این رو، در حینِ تمرین، ضروری است که از ذهنی نوآموز و مبتدی برخوردار باشیم، ذهنی که با همه چیز با دیدگانی تازه و کنجکاو روبرو می شود و نه آن ذهنی که از پیش می داند.
آن گاه قادر خواهیم بود مشاهده کنیم که تجاربِ ما به صورت روزانه مورد استحاله و تغییر قرار دارند. گاهی اوقات تمرین به روانی جریان دارد و بدن ما نیز به آن پاسخ می دهد، در حالی که اوقاتِ دیگری هستند که ما سِفتی و مقاومت را تجربه می نماییم. حتی اگر قصد داشته باشیم یک توالی که پیشتر در گذشته انجام داده ایم را تکرار کنیم، هرگز نخواهیم توانست عینِ آن تجربه را بازسازی نماییم. خودِ این واقعیت که ما این تمرین را پیشتر انجام داده ایم، تجربه ما را دستخوش تغییر و تفاوت می نماید.
آگاهی یافتن از این تفاوت ها از اهمیت بالایی برخوردار است، و همچنین تلاش برای پی بردن به این که چرا در یک روزِ خاص حس سبکباری و گشودگی داریم در حالی که در روزهای دیگر انقباض و انسداد را تجربه می کنیم. چه دلایلی می توانند زمینه ساز این تفاوت ها باشند؟
حائز اهمیت است که به حالت ذهنی خود در حین شروع به تمرین توجه داشته باشیم؛ آیا ما تمرین خود را در حالِ ذهنی راجاسی (مشتاق، پُرانرژی و پرشور) یا حالِ ذهنی تاماسی (سنگین، سُست، ایستا و خموده) و یا حالِ ذهنی ساتوایی (آرامیده، متعادل و بی آلایش) آغاز می کنیم؟
تمرین، همچنین فرصت حیرت انگیزی را فراهم می آورد تا به تغییرات در بدو بروزشان توجه داشته باشیم.
حسِ بدن ما و حالتِ هشیاریِ ما دائما در حال دگرگونی است، بهویژه در حین تمرین. ما اغلب تمرین خود را در حالِ ذهنی تاماسی شروع می کنیم، حالی که در آن احساسِ رخوت و ایستایی می نماییم، به دنبالِ بهانه ای می گردیم که تمرین خود را به زمانِ دیگری موکول کنیم. اما با آغاز تمرین (تا حدی که به واقع موفق شده ایم که خود را قانع به شروعِ تمرین نماییم) حتی پس از انجام نخستین آدو موکها شاواناسانا (وضعیتِ سگ سرپایین)، بیدرنگ متوجه تغییری در حس فیزیکی، کیفیتِ تنفس، و حالِ ذهنِ خود می گردیم. ما می توانیم در حین پدیدار شدن این تغییرات به آن ها پی ببریم.
بعدها در تمرین خود، اگر به درستی انجام گیرند، به سمت حالتی ساتوایی تر خیز بر می داریم، حالی ذهنی که در آن جاری بودن بیشتر و همین طور واکنش پذیری و حساسیت افزون تری را حس می نماییم و هشیاری مان آرام گرفته و خود را از شرِ اندیشه ها و داستان های غیرضروری خلاص می گرداند. اگر به این تغییرات توجه داشته باشیم، بدین سان توانایی و گیرایی نسبت به مشاهده آنیچچا یا آنیتیا (ناپایندگی، گذرندگی و نامانایی همه پدیده ها) را در خود پرورانده ایم. آن گاه دیگر خود را به چیزی سخت وابسته نمی گردانیم و با شور و رهایی بیشتری خواهیم زیست.
مترجم: حمیدرضا مختارزاده
سلام ممنون از تلاشتون.