هیمسا یا آزار ممکن است به واسطه ی کردار، گفتار یا پندار رقم بخورد. گفتار این توان را در خود دارد که بیش از عملی فیزیکی آسیب رسان باشد. این هنگامی است که به کسی تهمت می زنیم، به او توهین می کنیم و… . ما می توانیم افراد را این گونه به ورطه نابودی بکشانیم و لطمه ای جدی تر از گونه های دیگرِ آسیب فیزیکی وارد گردانیم. حتی احساسات عداوت و خشم بدونِ نمودِ فیزیکی یا کلامی نیز می توانند آزار رسان باشند. ما می توانیم از طریقِ رفتارِ خود، حالاتِ صورت و نحوه استفاده از چشم ها گزند برسانیم. گاهی اوقات اجتناب از انجامِ یک عمل نیز می تواند آسیب زا باشد. برای مثال، والدینی که نسبت به فرزند خویش بی اعتنا و مسامحه گر می باشند، عمیقاً به آن ها لطمه می رسانند.
هیمسا ممکن است مستقیم یا غیرمستقیم باشد: وقتی که ما به شخصه آسیبی نمی رسانیم، اما باعث می شویم فردِ دیگری آزار رسان باشد، هیمسا را انتقال داده ایم. حتی زمانی که تنها قصدِ گزندرسانی را داریم، از همین جا هیمسا بیدار شده است. در واقع، هرگاه چیزی را از کسی طلب می کنیم یا انتظار داریم، می توان آن را هیمسا اطلاق نمود، خصوصاً اگر در جایگاهِ تحکم آمیزی قرار داشته باشیم. اگر خواسته ها یا انتظاراتِ ما از آن شخص با رغبتِ آن فرد تناقض داشته باشد، پس قابلیت لطمه زدن به او در خود دارا است. والدینی که انتظاراتِ بالایی از فرزندانِ خود دارند، با وجودِ قصدِ خیرشان ممکن است به آن ها آسیب برسانند.
با نگاهی سطحی و سرسری، همواره قادر به تعیین این که آیا عملی خاص، هیمسا به شمار می آید یا خیر، نیستیم. برای نمونه فردی را تصور کنید که بالای سرِ کسی که خوابیده ایستاده و بدنِ او را با چاقو می برد. این فرد ممکن است یک جانی باشد، اما این امکان هم وجود دارد که آن فرد جراحی باشد که به دنبالِ نجاتِ جانِ بیمار خود است. آن چه تعیین کننده می باشد مقصود است: آیا قصدی برای آزار رساندن وجود دارد؟ حتی عملی جدی مثل قتلِ یک انسان می تواند در مواردی آهیمسا تلقی شود، برای نمونه؛ وقتی برای ما روشن است که با کشتنِ یک قاتلِ بی رحم ممکن است جانِ ده ها و یا حتی صدها نفر بی گناه نجات یابد.
سطوح آهیمسا
پرهیز از آزار نتیجه تربیت رفتاری بر سطوح مختلف می باشد که در سه دسته قابل گنجاندن است:
•آهیمسای فکری
•آهیمسای اخلاقی
•آهیمسای روحی
آهیمسا در سطحی عقلانی-فکری عبارت است از هنگامی که: من از محدودیت های زور و قدرت آگاهم و می دانم که اگر به اَعمال خشونت آمیز و آزارنده خود ادامه دهم، خشونت به من باز خواهد گشت و مرا مورد آزار قرار خواهد داد.
یا آن چنان که ماهاتما گاندی بیان نمود «در دنیایی که قانونِ چشم در برابر چشم را سرلوحه زندگیِ خویش قرار داده است، به زودی همه کور خواهند شد». این سطحی است که در آن سازگاری با پیرامون مطرح است؛ یعنی می فهمم که برای حفظِ زندگیِ خود در سطحی معقول و دستیابی به امنیتی متعارف، باید از آزار رسانی به دیگران پرهیز کنم. اما برانگیختگیِ ذهنی در راستای آهیمسا همواره برای تغییر رفتار بسنده نیست.
برای مثال، متخصصِ قلبی که بی اختیار و وسواس گونه سیگار دود می کند، با وجود این که به لحاظ عقلانی بیشتر از دیگران از خطراتِ ناشی از استعمال دخانیات آگاه است، باز هم به آزار رسانی به خویش ادامه می دهد.
قدرت درکِ عقلانی برای ریشه کن کردنِ عاداتِ مضرِ استعمال دخانیات کافی نیست. ممکن است قادر به فهم این امر باشیم که استانداردهای بالای زندگی به بهره برداری بیش از حد منابع و به این ترتیب آسیب به گیاهان، حیوانات و انسان ها در بسیاری از کشور ها (و معمولاً در فقیرترین و آسیب پذیرترین کشورها) منجر می گردد و در عینِ وجودِ این قوه ادراک، همچنان قادر نیستیم که سطح توقعات خود از زندگی را پایین تر بیاوریم. تغییر ایجاد کردن در عادات و رفتار تنها بر پایه شناخت بسیار دشوار است. همه ما می دانیم که در سال های اخیر، فرآیندِ گرم شدنِ کره زمین شتاب گرفته است؛ فرآیندی که از همین حالا عواقبِ ویرانگرِ خود را به جای گذاشته است و دانشمندان عواقب بسیار وخیم تری را در آینده نه چندان دور متصور می باشند. با این همه بشر کار خاصی برای متوقف نمودنِ این امر ننموده است. چرا؟ به خاطرِ حرص. به بیانِ دیگر، چیزی بیش از درک و فهم ذهنی و عقلانی برای برقرارسازیِ آهیمسا مورد نیاز است.
آهیمسا در سطحی اخلاقی عبارت است از: وقتی که می فهمیم اَعمالِ ما قادر است موجباتِ رنجِ دیگران را فراهم آوَرَد و به این ترتیب عمل در راستای احکامِ ضمیر خویش را آغاز می نماییم.
گوش فرا دادن به این ندای دادگری و حقانیت می تواند تا حدی گرایشِ طبیعی و ذاتی ما نسبت به خشونت و ستیزه جویی را محدود نماید. ما حس می کنیم که اَعمال زیان بار ناحق و نادرست می باشند و ما نمی بایست «با دیگری چنان رفتار کنیم که دوست نداریم با خودمان رفتار شود». با این همه، حتی این سطح از آهیمسا نیز کاملاً از اشتباه مصون نیست، چرا این سؤال همچنان باقی است که زمانی که کسی به ما آسیب می رساند، به ما توهین می کند، به ما تهمت می زند و آن چه متعلق به ماست را به یغما می برد، چه واکنشی از خود نشان خواهیم داد؟ احتمالاً واکنش ما هنوز با خشم و قهر همراه است.
آهیمسا در سطحی روحانی عبارت است از: هنگامی که خود را در دیگران و دیگران را در خویش می بینم. این سطحی است که در آن هر رشته از هستیِ خود را یکپارچه با کلِ جانداران زنده احساس می کنیم و از این رو دیگر نه تنها به انگیزه منفعت طلبیِ خودپرستانه خود تطمیع نمی گردیم، بلکه طبقِ شیوه نوع دوستانه ای برای نفعِ همه موجودات خود-آگاه رفتار خواهم نمود. سطحِ مطلقِ آهیمسا همین است؛ «همسایه ات را مثل خود محبت نما » که اصولاً به این معنا است که هم نوعِ خود را چون خود دوست بدار. فقط با عشقِ بی قید و شرط است که یک فرد قادر می باشد به طور کامل ریشه های بغض و کین را بخشکاند.
راوی راویندرا می نویسد:
«آهیمسا را باید در ورای جنبه های ظاهری و اشکالِ بیرونیِ عمل جستجو کرد و می بایست آن را در رابطه با امر و قصد درونی شناخت. انگیزه ها و نیاتِ خودپرستانه، حال هر چه قدر هم که با رفتارِ بیرونیِ بی گزند، مصالحه آمیز و متین همراه باشند، همواره بذرهای ستیزه جویی را در هسته خود حمل می کنند.
کریشنامورتی می گوید «تا هنگامی که مَنیت هست، عشق ناپیدا است». تا زمانی که منیت اختیار را به دست دارد و در واقع می توان گفت تا وقتی خودپرستی وجود دارد، تمامیِ اَعمال ما از گوهرِ عشق بی بهره اند. اگر بی بهره از عشق عمل کنیم، تعارضی در روح ایجاد می شود. آهیمسا در حد اعلای خود تا زمانی که جوینده خود-محور است، دست نیافتنی خواهد بود».
حکیم پاتانجلی نوشته است (سوترای ۲/۳۵) که وقتی یک یوگی در انطباق با آهیمسا کاملاً مهارت می یابد، غبارِ عداوت و ستیزه جویی از پیرامونِ وی به تدریج محو و ناپدید می گردد. این امر وقتی تحقق می یابد که یوگی ردِّ کین را از خویش زدوده و پرتوی مهر و شفقت بی قید و شرطِ خود را بر روی همه جانداران تشعشع می بخشاید. این امر نمایانگر آهیمسا در سطحی روحانی است!
آینگار یوگا شیراز