نماد سایت Iyengar Yoga Shiraz

بخشی از کتاب پرتویی بر زندگی نوشته ب.ک.س.آینگار – قسمت پنجم

زندگی آینگر

قسمت قبل را در این لینک مطالعه نمایید.

در آسانا شما می بایست بدن فیزیکی خود را ، به همراه تمامی لایه های پنهان احساسات، ذهنیات و کالبد روحی هم راستا، هم طراز و هماهنگ نمائید. این یعنی وحدت وجود. اما چگونه شخص می تواند تمامی این پوسته را با یکدیگر هم راستا کرده و وحدت را تجربه نماید؟ چگونه ما می توانیم چنین تغییر وضعیت سودمندی را از آن چه که در بیرون و به سادگی کشش بدن و تعریق آن به نظر می رسد تا چنین وضعیت غیرمتعارفی که گفته شد را انجام دهیم؟ این مرحله ای است که با آگاهی انجام می شود.

آگاهی : هر روزنه و منفذنی از پوست می بایست بینا شود.

ما گمان می کنیم که هوش و ادراک فقط در مغزمان اتفاق می افتد، اما یوگا به ما می آموزد که هوشیاری و آگاهی می بایست درتمام بدن گسترده شود. هر قسمتی از بدن دقیقا می بایست غرق در هوشیاری گردد. ما می بایست پیوند محکمی بین هوشیاری بدن و آنچه در ذهن است ایجاد کنیم.

وقتی که دو شریک با یکدیگر نا هماهنگ باشند ، عدم رضایت برای هر دو طرف منجر به حس تفرقه و نبودن آسودگی خواهد شد. به عنوان مثال ما می بایست درزمانی غذا بخوریم که دهانمان بطور غیرارادی بزاق ترشح کند زیرا که این هوشمندی بدن است که به ما می گوید شما واقعا گرسنه هستید. اگر چنین نبود، به زور به خودمان غذا می دادیم که بلا شک بیماری در پی خواهد داشت.
امروزه بسیاری از افراد از بدن خود استفاده اندکی می کنند که این امر منجر به از دست دادن حساسیت و هوشیاری بدن می شود. آنها از رختخواب به ماشین به پشت میز به نیمکت و دوباره به ماشین و سپس به رختخواب می روند، اما نه آگاهی در حرکتشان است و نه هوشیاری. هیچ عملی در کار نیست.

عمل حرکت با آگاهی است.

جهان پر از حرکت و جنب و جوش است. آنچه که جهان نیاز دارد حرکت آگاهانه بیشتر است. عمل بیشتر. یوگا به ما می آموزد که چگونه فعالیت های خود را با هوشیاری بیشتر به عمل تبدیل کنیم. در واقع عملی که در یک آسانا تعریف شده است می بایست آگاهی را برانگیخته کند. حال آنکه بطور معمول در فعالیت ها و جنب و جوشها فقط ذهن به تنهایی به کار گرفته می شود.
مثال بعدی زمانی است که شما مشتاقانه درگیر تماشای مسابقه فوتبال هستید. آن دیگر یوگا نیست. یوگا زمانی است که شما شروع به عمل در آسانا می کنید و در جایی دیگر در بدن ، چیز دیگری بدون اختیار تو شروع به حرکت می کند.

آگاهی این وضعیت را به سوال کشیده و می پرسد آیا این درست است یا اشتباه؟ اگر اشتباه است برای تغییر آن چه می توانم کرد؟ چگونه فرد می تواند این آگاهی را در بدن خود گسترش دهد؟ جگونه می توانیم بیاموزیم که حرکتهای خود را به عمل آگاهانه تبدیل کنیم؟

آسانا

آسانا می تواند شروع به آموزش کند. ما می توانیم چنان حساسیت شدیدی را بوجود بیاوریم که هر منفذ از پوست به عنوان چشمی درونی عمل کند. ما نسبت به اتصال پوست و گوشت حساس می شویم. در این صورت آگاهی، پیرامون بدنمان پراکنده و گسترش داده شده و می تواند حس کند که آیا بدنمان در یک آسانای بخصوص درهم ترازی و هم محوری قرار دارد یا خیر؟

شما می توانید از درون بدن، خود را با کمک این چشمهای درونی تنظیم و متعادل کنید. این با بینایی توسط دو چشم معمولی متفاوت است. به جای آن شما احساس می کنید و موقعیت بدنی خود را احساس می کنید. هنگامی که شما در موقعیت جنگجو با بازوهای کشیده شده قرار دارید، شما میتوانید انگشتان دستتان را مقابل خود ببینید ولی علاوه بر این آن ها را حس می کنید. می گویند موقعیت انگشتان و کشش آنها را تا سرحد نوک انگشتان احساس کنید. شما همچنان می توانید جابه جایی پای عقبی خود را که آیا صاف و کشیده است یا خیر ، بدون نگاه کردن به عقب یا نگاه در آینه احساس کنید.

شما می بایست موقعیت بدنی خود را (تنظیم از هر دو سمت) با کمک تریبون چشم هایی که به عنوان سلول در بدن دارید، مشاهده و اصلاح کنید. این گونه است که شما شروع به تحصیل آگاهی کرده و آن را در مغز و اندام های عضلانی برانگیخته می کنید. این هوشیاری می بایست در نقاط بدن و در حین تمرین آسانا وجود داشته باشد.  لحظه ای که شما این حس کردن را در پوست خود از دست دهید ، آن آسانا برایتان راکد و خسته کننده شده و جریان و هوشیاری موجود از بین خواهد رفت.
حساسیت جریان آگاهی در بدن و هوشیاری مغز و قلب می بایست در حالت هماهنگی و هارمونی قرار گیرد. مغز می بایست بدن را در انجام وضعیت ها هدایت کند در حالیکه قلب نیز آن وضعیت ها را احساس کند. سر جایگاه هوش است، قلب نیز جایگاه احساسات است هر دوی این ها می بایست در هماهنگی با بدن قرار گیرند.

هر چند این امر تمرینی برای خواست و اراده است ولی مغز نیز باید در تمایل برای شنیدن و رصد آن چه برای ظرفیت بدن معقول و محترمانه است باشد ، هوش و فهم بدن یک حقیقت است. واقعی است. هوش و قدرت مغز در انجام تخیل است و این تخیل می بایست به واقعیت مبدل شود.

مغز ممکن است امروز برای انجام حرکات سخت خم به عقب رویا پردازی کند ولی به زور قادر به انجام کاری غیر ممکن نیست مگر آنکه هوش بدن نیز مایل به انجام آن باشد. ما همیشه برای پیشرفت تلاش می کنیم ولی هماهنگی درونی امری ضروری است مغز شما ممکن است بگوید” ما می توانیم انجام دهیم” ولی زانو ممکن است پاسخ دهد ” شما کی هستید که تصمیم می گیرید؟ این به من بستگی دارد که بگویم می توان یا نمی توانم.” بنابراین تو مجبوری به آنچه که بدنت می گوید گوش کنی. گاهی اوقات بدن با شما هماهنگ است و گاهی وقتها هم شما را فراموش می کند.
اگر لازم است از هوش خود برای تامل در حرکت استفاده کنید. راهکارها ممکن است خود ظاهر شوند، هر چند که در ابتدا ممکن است بصورت سعی و خطا انجام گیرند ولی این قضیه نیازمند کمی تواضع و عقب نشینی مغز و همچنین درک و فهم بدن است. مغز همه چیز را نمی داند. اگر مغز دانش و اطلاعات صمیمی از بدن دریافت کند قادر خواهد بود که هوش بدن را افزایش دهد. بدین صورت بدن و مغز شروع به کار کردن با یکدیگر برای استادی و مهارت در انجام آسانا میکنند. این جریانات شامل مراحلی از به هم آمیخته شدن و در هم رسوخ کردن است هنگامی که پوسته ها و لایه های وجود شروع به تعامل و هماهنگی با یکدیگر کنند.

این مطلب که بخشی از کتاب پرتویی بر زندگی بود.

مترجم: رضا عباسی
ویراستار: حمید رضا مختارزاده

خروج از نسخه موبایل