فکر کردم چه خوب است که وقتی بگذاریم و به این بیاندیشیم که چگونه میتوانیم تمرینِ یوگا را در زندگی روزانه خویش پیاده کنیم. آسانا یا وضعیتها تنها شاخهی سومِ آشتانگا یوگای هشت شاخهیِ پاتانجَلی را شامل میشود. در شروع آشنایی با یوگای هشتگانه پیش از آن که به چیزی برسیم که آن را تمرین رسمی یوگا تلقی میکنیم (که در زمان پاتانجلی به احتمال قریب به یقین دربردارندهی مراقبهی نشسته بود)، به ما گفته میشود که به طریقهی تعاملِ خود با دنیای بیرون و طریقهی رفتار خود به سمت و سوی درونِ خویشتن نظر داشته باشیم.
هشت شاخه ی آشتانگا یوگا دربردارندهی این ها است:
۱. یاما: هماهنگی با (مراعات/احترام به) دیگران، که پاتانجلی از آن تحت عنوانِ پیمان بزرگ یوگا یاد میکند.
۲. نیاما: مَنِشِ شخصی
۳. آسانا: وضعیتهای جسمانی
۴. پرانایاما: اختیار جستن بر پرانا یا سرچشمهی حیات
۵. پراتی آهارا: به درون کشیدن حواس
۶. دارنا: تمرکز
۷. دیانا: جذب در حالت مراقبه
۸. سمادی: خودشناسی، اتصال به حقیقت غایی، وقتی هشیاری به قدری معطوف به خود میشود که حالتی از ربودگی روحانیِ دگرگون شده حاصل میشود.
از چهار شاخهی اول، اصول اخلاقی (یاما)، منش (نیاما)، وضعیتهای جسمانی(آسانا)، اختیار جستن بر نیروی حیات بخشِ پرانا (پرانایاما)) تحت عنوانِ باهیرانگا سادانا یا تمرینهای یوگاییِ برون سوی نام برده میشود. هدف بلند مدت تمرین یوگا ژرفا بخشیدن به آگاهی، گستردن هشیاری و تغییر بنیادینِ چشم اندازِ فلسفی ما است، حال آن که ما اغلب برای دستیابی به مزایای کوتاه مدتِ کمتر متعالیِ یوگا تلاش میکنیم.
بسیاری از ما به دنبالِ بهرهمندی از تنی سالمتر، رهایی از فشارِ روانی و تسکین بخشی و تسهیل چالشهای روزمرهی خویش قدم به راه یوگا میگذاریم. با این حال، تمرین یوگایی که بر رفتار سازندهی یک فرد در زندگی روزمره اش بنا نشده باشد، معمولاً تنها به الگوهای ویرانگرِ شدیدتری منتهی میگردد.
رقابتجویی، نگرانیها نسبت به نمودِ ظاهریِ بدن، گرفتگی های عضلانی و احتمالِ بروز مصدومیت در پیِ الگوهای تمرینی اشتباه، هرگز به صورتی معجزه آسا، فقط و تنها فقط به این دلیل که فرد، هر روز، سلام بر خورشید تمرین می کند و چند وضعیت ایستاده را به خود میگیرد، تحلیل نخواهند رفت. نیتِ پشت این تلاشها و شیوهی اجرای تمرینها است که تمامیِ تفاوت را رقم می زند.
حتی اگر تمرین آسانا و پرانایامای فردی بی هیچ عیب و نقصی انجام یابد، اگر او به خیابان وارد شود و باز رفتارهای منفی خود را از سر بگیرد و یا در کسب و کار و مسئولیتهای شغلی خود از مهارتهای مخرب استفاده کند، آنگاه همان یکی دو ساعت زحمتی که متحمل شده است هم تلف میگردد.
ماهیت تمرین
بیایید نگاهی داشته باشیم بر آن چه پاتانجلی از تمرین، تعبیر مینمود. او در همان بخشهای اولِ سوتراهای یوگا، پندهای عملی و منسجمی را برای ما ارائه کرده است. در وهله ی اول، مقصود تمرینِ یوگا، استوار نمودنِ ذهن است و رها ساختن آن از شرِّ پِچ پِچهها و برانگیختگیهای ناگهانیِ جورواجور. او تمرین را این گونه شرح میدهد:
•ابهیاسا: تمرین، به عنوان تلاش اراده در راهِ باقی ماندن در حالت شفافیت و زلالیِ دگرگون نشونده – تلاش برای دست یازیدن به پابرجایی در حالتی آرام و پاک
هر چند که به دنبالش این هشدارِ جدی نیز بیان داشته می شود:
بخش اول: سوترای ۱.۱۴
اما این تمرین در صورتی به استواری نهادینه میشود که بدون اختلال، به درستی در دِرازای زمانی به طول بیانجامد.
ممکن است بلادرنگ مزایای تمرین خود را حس کنید اما تنها زمانی، شالودهی مناسبی برای این تمرین ها به پا است که قادر به احضارِ آن حالت آرام و پاک با کمترین تلاش باشیم یا حتی خود را در حال زیستنِ همیشگی در این حالت فراغ بال ذهنی بیابید که تنها پس از تکاپویی متعهدانه قابل حصول است.
پاتانجلی در این باره نقطه نظر خویش را این گونه بیان می دارد:
بخش اول: سوترای ۱۰۲۱
مقصود، برای آن کسانی دست یافتنی است که با شور بی کرانهای به تمرین میپردازند.
بخش اول: سوترای ۱.۲۲
بر این اساس، با اتخاذ تکاپویی سُست، میانهرو و یا با شور و شوق نسبت به تمرین، نتایجی متفاوت به ارمغان می آید.
به مثالهای زیر توجه کنید:
وقتی فردی، شغلی تازه را به دست می آورد، رفتار و شیوه کار کردنِ خود را برای پیشرفت در شغل مذکور بهینه مینماید، اما این روند تنها تا نقطهای خاص ادامه پیدا میکند. زمانی که استانداردِ معقولی کسب شد، رشدِ فرد رو به نزول میگذارد (حالت ۱).
در مطالعهای که پیشتر انجام شده است (حالت ۲) روانشناسان پی بردند که عمده پیانیستهای تک نوازِ حاذقِ کنسرت حدودِ ۱۰۰۰۰ ساعت را در دورانِ آموزش و یادگیری خود صرف تمرین نمودهاند، این میزان در هنرمندان ضعیف تر به ۵۰۰۰ ساعت و در مبتدیانِ مصمم به ۲۰۰۰ ساعت میرسد (حالت ۳). این موضوع یعنی ۵ سال تمرین مداوم ۴۰ ساعته ی هفتگی یا ۱۰ سال تمرین ۲۰ ساعته ی هفتگی و ….
اعمال کردن چنین ارقامی به تمرین یوگا، چشماندازی شگفت انگیز دارد. ۸ ساعت در روز، ۵ روز در هفته برای ۵ سال به معنیِ آساناهای بیشماری است که از دسترسیِ بسیاری از انسانهای قرن بیست و یکمی خارج است. البته تمرین فیزیکی تنها بخشی از این معادله است.
تکنیک های سادهای که میاموزیم و در قالب تمرینهای فیزیکی بهسازی میکنیم را میتوانیم به زندگی روزمره خود تزریق نماییم، وقتی سر کار میرویم یا هنگامی که در صفِ صندوقِ یک سوپرمارکت هستیم یا وقتی با همکاران خود، خانواده و عزیزانمان ارتباط برقرار میکنیم.
کلیتِ زندگی ما میتواند بدل به تمرینِ یوگا گردد، ساعتهایی که تمرین ذهن مطالبه می کند تا به مهارت و تخصص هنرِ تعادل یوگایی دست یابد، در حال گذر است، ثانیه به ثانیه.
لحظهای درنگ
تمرین اما، تنها برای دستیابی به این حالِ دلنشین و خوشایند کافی نیست. ما همچنین به خلق و خویی بیشوق نیازمندیم. بی شوقی (وایراگیا) یعنی رهایی از تمام هوسهای دنیوی.
سوترای ۱.۱۵
تنها زمانی فَرد به وایراگیا نائل میشود که تمامی موجودیتهای بیرونیِ وی، خواه آن که به صورت مستقیم به دست حواس ادراک شده باشند و خواه به صورت مفهومی دانسته شده باشند، در برانگیختن اشتیاق یا وابستگیهایش بی تاثیر باشند.
سوترای ۱۰۱۶
بالاترین شکلِ وایراگیا هنگامی حاصل میشود که حتی اساسیترین صفاتِ جهان ماده، توانِ برانگیختن اشتیاق یا وابستگی را در فرد دارا نیستند و بدین سان است که فرد از جوهرهی واقعی خویش که سوای جهان ماده جریان دارد، با خبر می شود .
در راستای این که به حدی قادر به در اختیار در آوردنِ هشیارانهی واکنشهای خود به جهان پیرامون باشیم، می بایست نخست راهی پیدا کنیم که از برانگیختگیهای ناگهانی و اندیشههایی که از ژرفای ذهنِ ما سر بر میآورند تا خود را بنمایند، مطلع شویم. در غیر این صورت، توجه، همواره سرگرم خواهد بود و اعمال ما تا ابد در حکمِ پیوند حلقهای دیگر در زنجیره علت و معلول باقی خواهند ماند. ما همآره به جای ارباب، بنده ی اتفاقات خواهیم بود. خلق و خوی وایراگیایی به ما مجال خواهد داد، حتی اگر آن مجال کسری از ثانیه به طول بیانجامد، تا در یک موقعیتِ خاص، بدون غرضورزی، هشیارانه و با بصیرت عمل نماییم.
درجهت آرام بخشی به ذهن و بازگشت آن به مفهومی که پاتانجلی حالِ فطری ذهن میپندارد، می بایست متمرکز بودن را آموخته و به لحاظِ ذهنی آماده باشیم. ممکن است توانِ دستیابی به این آمادگی را از طریقِ اراده محض داشته باشیم، اما چنین خویشتن داریهایی تنها به محفظه یا حصاری میمانند که نیروهایی عمیقتر را در برگرفته باشند. شاید تغییراتِ بیرونی حاصل شود، اما عللِ ژرف تر رنج ما، سردرگمی ما، بی شوقی ما ریشه کن نمیشوند. حتی هیچ بعید نیست تقویت هم بگردند.
توان ما برای به دست آوردنِ تغییرجهتِ شاخصِ آگاهی که ما را از رنجِ زیستنی روزمره خلاص می کند، کارگر نیست. ما به خلق و خوی وایراگیایی محتاجیم.
تمرین پر مشقت است و به انرژی زیادی نیاز است. وایراگیا این همه زحمت نیاز ندارد، کافی است انرژی خود را پس بکشیم از تمام چیزهایی که ممکن است ما را دچار اختلال و پریشانی کند و در جهان پیرامون ما تاثیرات خسارتباری برای خود و دیگران در پی داشته باشد. تمرین بدون وایراگیا میتواند به عدم انعطاف و عدم نرمش منتهی شود و از طرفی دیگر، وایراگیای بدون تمرین ممکن است به ملالت و مالیخولیا بیانجامد. فرد می بایست در آنِ واحد دارای باور و فاقد دلبستگی باشد. حالا میبینید که برای مهارت جستن در این باره ممکن است به همان ۱۰۰۰۰ ساعت نیاز باشد.
تمرین: ابهیاسا
هدف این تمرین این است که به شما تجربهی کار کردن با ذهن در یک بازهی زمانیِ طولانی را اعطا کند. پیش از آغاز، خودتان تصمیم بگیرید که به لحاظ زمانیِ به چه درازایی خواهان انجام این تمرین هستید. می تواند نیم ساعت یا یک ساعت باشد. می تواند کل یک روز باشد.
همین طور که مشغول انجام فعالیتهای روزانه خود هستید، هر وقت به خاطر آوردید، فعالیت خود را قطع کرده و ۱۰ نَفَس خود را بشمرید. در پایان بازه زمانی که مشخص کردهاید، از خود این سوالات را بپرسید: چند بار یادتان آمد که نفس خود را بشمارید؟ آیا به یاد
میآورید، چقدر مقاومت کردید و یا فکر کردید که «قید این زحمت» را بزنید؟
تمرین: وایراگیا
این تمرین حول محورِ آگاه شدن از برانگیختگیهای ناگهانی شما قرار دارد. درست مثل تمرین قبل، پیش از انجام، مدت زمانِ انجام این تمرین را مشخص کنید. این تمرین در درازای زمانیِ بیشتر، جوابگوییِ بهتری را از خود نشان خواهد داد، مثلاَ چندین ساعت یا یک روزِ کامل.
باید یک برانگیختگیِ ناگهانی را برای تمرکز انتخاب کنید. احتمالاً عادتی دارید، مثل جویدنِ ناخنها و یا چک کردنِ دائمِ تلفن همراه خود. ممکن است از اشتیاقِ خاصی که در یک زمانِ بخصوص نسبت به چیزی دارید، مطلع باشید، مثل قهوه خوردنِ صبحگاهانه و یا میل کردنِ نوعی اسنک در بعدازظهر. آن برانگیختگی که بارها در طول روز به شما دست میدهد را برگزینید.
حال، وقتی نوعی برانگیختگی به شما دست میدهد، یا هوسی در سر دارید، نیازی نیست تا جلوی خود را بگیرید. باید تلاش خود در این راستا انجام بدهید که خود را نفی نکنید.
هدف این تمرین، رشدِ خودآگاهی است، این که فقط بدانید که این برانگیختگی پدیدار شده است. به افکار خویش بازگشته و تسلسلِ اتفاقات را به یاد آورید. به عنوان نمونه، مثال جویدنِ ناخن را در نظر میگیریم. زمانی که متوجه شدید که در حال جویدنِ ناخنهایتان هستید را به یاد بیاورید. لحظه ای را که انگشت خود را به سمت دهان خود آوردید را به یاد بیاورید. حسی را که از نزدیک کردن انگشت خود به سوی دهانتان به شما دست داد را به یاد بیاورید. لحظهای پیش از این که این حس به سراغتان آمد را به یاد بیاورید.
اگر این کار را هر بار که برابرِ برانگیختگی خود تسلیم شدید انجام دهید، پس از مدتی ببینید آیا قادر به مشاهده این تسلسلِ اتفاقات، در همان حین که روی میدهند نیز میباشید؟ هنگامی که چنین توانی را در خود پرورش دادید، ببینید آیا میتوانید به خود امکان دهید بین روی دادنِ برانگیختگی و عمل متعاقب، توقفی ایجاد کنید؟ باز هم متذکر میشوم، قرار نیست خود را انکار کنید. فشاری به خویش وارد نکنید. فقط فراهم آوردنِ لحظه ای درنگ (مهم نیست چقدر کوتاه باشد) پیش از بخشیدنِ انرژی به عمل ناخودآگاه متعاقب، تمام آن چیزی است که در این تمرین بایستی انجام داد. با تکرار تمرین در طول زمان، آن چه در مورد برانگیختگی های ناگهانیتان روی میدهد را مورد مشاهده قرار دهید.
گردآوری و ترجمه:
حمیدرضا مختارزاده