نماد سایت Iyengar Yoga Shiraz

چهارمین نیاما

تاداسانا

سوادهیایا
خویشتن شناسی
ترجمه: حمیدرضا مختارزاده
وقتی نوبت به طراحیِ یک تمرینِ یوگا می رسد، تصور انجامِ خم به جلوها و وضعیت سگ سر پایین راحت تر از درگیر شدن با یاماها و نیاماها (اولین و دومین مرحله یوگای هشتگانه) می‌باشد. آساناها به خوبی در یک برنامه روزانه قابل تنظیم می‌باشند و دارای شروع، میانه و پایانِ مشخصی نیز هستند. اما خصیصه‌های یوگایی مثل پرهیز از خشونت و قناعت فی ذاته ذهنی‌تر به شمار می‌آیند و سطحی از خویشتن شناسی را مطالبه می‌نمایند. در نتیجه، معمولاً از نقشه های یوگاییِ ما جا انداخته می‌شوند.
برای مثال فرض کنید که یک همکلاسی در باشگاه یوگا نزدِ شما بیاید و بگوید: «من در حالِ کار روی نیامای چهارم هستم. پیشنهاد خاصی برایم داری؟ گمان کنم نیاز به کمک داشته باشم». آیا می توانید به وی پیشنهادی بدهید؟
اگر تنها خود را تصور می‌کنید که در مقابل این همکلاسی هاج و واج خیره مانده‌اید، شاید وقتِ آن رسیده که در بابِ شالوده‌های یوگا، دست به کنکاشی ژرف‌تر بزنیم. کنکاشی که در آن فعالیتِ یوگا با فلسفه آمیخته می‌شود و هدفِ تمرین، واکاویِ ماهیتِ خودِ یوگا است. مبحثِ چهارمین نیاما، نقطه شروع فوق‌العاده‌ای است.

سوادهیایا

بله! همان نیامای رمزآلود! یعنی سوادهیایا یا خودشناسی.  این لغتِ سانسکریت، به مانندِ بسیاری از لغاتِ دیگر آنقدر دارای تاریخچه‌ای غنی می‌باشد که به آسانی و در یک یا دو کلمه نمی‌توان آن را به فارسی (یا هر زبانِ دیگری) برگردان نمود. در سوتراهای یوگا (به تعبیری کتاب پایه یوگا) واژه سوادهیایا در طولِ دو فصلِ نخست به مرور بر غنای معنایی خود می‌افزاید.
برگردانِ سوادهیایا به «خویشتن شناسی» بر حسبِ ظاهر برگردانِ دقیقی به نظر می آید.
بخشِ اول واژه، یعنی «سوا» به معنای «خویشتن» است. بخشِ دوم، یعنی «دهیایا» مشتق از فعلی با ریشه «دهیای» می‌باشد که معنیِ «تعمق کردن، اندیشیدن، یادآوری کردن، یا به خاطر آوردن» می‌دهد.
از این رو برگردانِ «دهیایا» به «شناخت» به منزله شناختِ خویشتن صحیح می‌نماید.
اما این کلمه «خویشتن شناسی» (به‌خصوص اگر به مفهومِ «خودشناسی» تعبیر شود) برای ما بارِ معناییِ مضاعفی به همراه دارد و شناختِ خویش نوعی روان کاوی به شمار می‌آید و آن چیزی نیست که اهالی یوگا در ذهن دارند. تحلیلِ اندیشه‌ها، احساسات، رابطه‌ها و تخیلاتِ ما ربطی به سوادهیایا ندارد. جهتِ نیل به این مقصود (سوادهیایا)، نیازمندِ در پیش گرفتنِ رویکردی با تمهیدی متفاوت نسبت به این موضوع می‌باشد.

ماهیتِ خویشتن

سوادهیایا در قالبِ آموزشِ سنتیِ یوگا خود را در تصویرِ اقیانوسی مواج تجلی می‌بخشد.
در اینجا هر موج در سفر از سطحِ دریا به یک فرد تشبیه می گردد، که با موقعیتش در فضا، و همین طور سایر شاخصه‌ها مثل شکل و رنگ متمایز است.
اما جوهره هر موج خودِ دریا است. امواج و جوهره‌ای که از آن بر می‌خیزند یکی و واحد می‌باشند. و از آن جا که هر موج جزوی از دریا به شمار می‌آید، با پدیداری و ناپدید شدنشان نه بر عظمت آبی که هستی‌شان را تشکیل می‌دهد می‌افزایند و نه از آن می‌کاهند. یک موج هرگز چیزی جز اقیانوس نیست، اگرچه تا هنگامیکه به صورتِ موج بر فرازِ سطحِ اقیانوس متجلی است، از هویتِ فردیِ خویش نیز بهره‌مند می‌باشد.
داستانِ سوادهیایا نیز چنین درون مایه‌ای دارد. به مانندِ امواجِ دریا، گفته می شود که آگاهی هیچ‌گاه از هشیاریِ بی‌کرانه‌ای که هستی ما مرهون اوست، مجزا نمی‌باشد.

اذهان افراد دارای خصوصیات، سلایق و علایق، و نقشبندیِ خاص خود می باشند اما به طور کامل از هم مستقل نیستند. هر ذهن موجی در گستره بی کرانه هشیاری است.
هدف سوادهیایا به سطحِ آگاهی آوردنِ آن هشیاری بی کرانه؛ یعنی خویشتنِ حقیقی است (هشیاریِ بی کرانه و خویشتنِ حقیقی از هشیاری و خویشتنِ معمول متفاوت می باشند).

همانگونه که ما می توانیم نظریه پردازی کنیم که یک روز موج، ماهیتِ دریاییِ خود را کشف خواهد نمود، انسان نیز ممکن است هشیاریِ ژرفی که خمیره هر آگاهیِ انفرادی است را دریابد.
این امر فرآیندِ مکاشفه خویشتنِ حقیقی است که گوهره سوادهیایا به حساب می آید.
اما باید در نظر داشت که، این که می‌گوییم هشیاری بی کرانه را به آگاهی یا «دنیای شناخته‌ها» بیاوریم، به این معنا نیست که هشیاری بی‌کرانه یا خویشتنِ حقیقی درست مثل یک کتاب یا یک میوه، یک شیء را تشکیل می دهد. هیچ‌گاه نمی‌توانیم ادعا کنیم که تصادفاً به خویشتنِ حقیقی برخورد کنیم، آن گونه که شاید تصادفاً در پارکینگ مقداری پول خرد یافته باشیم. همان گونه که موج قادر به پردازشِ اقیانوس نیست، خویشتنِ حقیقی نیز به دستِ آگاهیِ انفرادی قابل پردازش نخواهد بود.
در عوض، خویشتنِ حقیقی می‌بایست در منزله بنیانِ ژرفِ آگاهیِ انفرادی مورد تجربه واقع گردد، و این امر تنها و تنها هنگامی مقدور است که ذهن بتواند بواسطه ابزارِ یوگایی به طرحِ واضحی از ماهیتِ بنیانیِ خود (سوا) دست یابد. در یک بیانِ کلی، می‌توانیم ادعا کنیم که تمامیتِ یوگا راه به سوی سوادهیایا دارد، اما شیوه‌های منحصر به فردِ خاصی وجود دارند که ارتباط نزدیکتری با آن را دارا می‌باشند. حُکما به ما می گویند که ما همان خویشتن حقیقی هستیم و «شناخت» به معنای آشناییِ تدریجی ما با اوست.
روش‌های ویژه برای دست یافتن به چنین بینش تجربی را مجموعاً سوادهیایا نام گذاشته اند.
مفهوم سوادهیایا به شرق محدود نمی‌شود. در هر عصر و مکانی، شرق و غرب، شاعران، عرفا و فیلسوفانی به کنکاش در حواشی آن پرداخته‌اند. مثلا شکسپیر غزل ۵۳ را با این سطرهای جذاب آغاز می کند:
“جوهر شما چیست؟ از چه چیزی ساخته شده‌اید، که میلیون‌ها سایه عجیب روی شما متمایل هستند؟ از آنجایی که هر یک، یک سایه دارد، و شما، جز یکی، هر سایه‌ای می تواند قرض دهد.”
اگر واژه سایه را به معنای روح‌های فردی انسان تفسیر کنیم، شکسپیر همه ما را به‌ عنوان سایه‌های عجیب و غریب به تصویر می‌کشد، سایه‌هایی که فقط تاریکی نور ساکن در ما را آشکار می‌کنند. پس به تعبیر شکسپیر، ممکن است بپرسیم جوهری که هر روح فردی در آن وجود دارد، چیست؟ همانطور که دیدیم، این سؤال اساسی سوادهیایا است.
والت ویتمن، در برگ‌های علف، مفهوم سوادهیایا را با گونه‌ای از تصاویر متفاوت روشن می‌کند. ویتمن در اول شخص مفرد صحبت می‌کند و پلی می زند بین متناهی و نامتناهی. در کتاب Song of Myself آمده است:
من خودم را جشن می‌گیرم و خودم می‌خوانم، و آنچه را که گمان می‌کنم تو فرض می‌کنی. زیرا هر ذره‌ای که به من تعلق دارد، به تو تعلق دارد…. خودم در حال حرکت رو به جلو در آن زمان و اکنون و همیشه و همیشه و با سرعت بی نهایت و همه‌جانبه جمع می‌شوم و بیشتر نشان می‌دهم…. من نه زمینی هستم و نه وابسته به زمین، من جفت و رفیق مردمم، همگی به اندازه خودم جاودانه و بی‌حساب هستیم. (آنها نمی‌دانند چقدر جاودانه هستند، اما من می‌دانم.) به سبک خاص ویتمن در اینجا اعلام می کند که روحی است که قطب نمایش جهانی است. او طوری از خود صحبت می‌کند که گویی هم موج و هم دریا است. همزمان هر دو را در آغوش می‌گیرد. این چشم انداز سوادهیایا است.

تکرار درونی

چگونه چنین بینشی می تواند بخشی از تمرین روزانه ما باشد؟ ترجمه جایگزین کلمه سوادهیایا به ما می گوید که این کلمه به معنای “تلاوت، تکرار یا تمرین برای خود” است. بنابراین سوادهیایا شامل تأثیر مکرر ایده آگاهی نامتناهی در ذهن و بازگشت دوباره و دوباره به بینشی شهودی از آن است. این کار از طریق تلاوت‌های متفکرانه(معمولا بر گرفته از متون مقدس) و مراقبه روی یک مانترا(مانترا جاپا) انجام می‌شود. این یک دید فزاینده شفاف از خود به دست می دهد. (بدون شک هر گونه تکنیک مراقبه پاک و بدور از توهم در این امر می‌تواند جایگزین شود که دلیل این ادعا پاراگراف زیر است.)
وقتی ذهن شفاف است، وقتی افکار متقابل حواس را پرت نمی‌کند، یا با خواستن یا نخواستن آشفته نمی‌شود، در چنین مواقعی گفته می‌شود که ذهن ساتویک (وضوح و یکنواختی) است.
این حالت هدف سوادهیایا است زیرا به تجربه خودآگاهی اجازه می‌دهد تا در ذهن نفود کند. اما اگر ذهن مبهم، کند، تاریک و نسبت به ماهیت خود بی احساس است خودشناسی کمی وجود دارد. در چنین مواقعی گفته می‌شود که ذهن با تاماس (اصل تاریکی) پر شده است، در مواقع دیگر، زمانی که ذهن توسط امیال و درگیری‌های پیش پا افتاده از مسیر مراقبه پرت می‌شود، گفته می‌شود که تحت سلطه راجاس(اصل فعالیت) است. عناصر راجاسیکی ذهن باید نظم داشته باشند تا ذائقه آرامش را به دست آورند، اما زمانی که ذهن تاماسیک است، ما به تمرین مقدماتی نیاز داریم که از طیف کامل رشته‌های یوگا مانند آساناها و تمرینات تنفسی باید استفاده کنیم تا راه را برای سوادهیایا آماده کنیم.
● بنابراین برای درک سوادهیایا به دنبال متون مقدس، خواندنی ها، شعرها یا سخنرانی‌های الهام بخش باشید که توسط کسانی که به نظر می رسد دانش درونی کسب کرده،  ارائه شده‌اند. از این منابع برای تفکر عمیق استفاده کنید.
تمرین مدیتیشن را فرا بگیرید و شروع کنید.
● هر روز صبح یا عصر(یا هر دو)  به مدت ۱۰ الی ۲۰ دقیقه مدیتیشن کنید.
● اجازه دهید شاهد خاموش، آگاهی ساکن در شما، به تدریج بیدار شود.
والت ویتمن به روش صمیمی خود، چند عنصر نهایی سوادهیایا را برای تأمل در برابر ما قرار می دهد. او دوباره در “آواز خودم” اذعان می‌کند که “خود” فرار نمی‌کند، تلاش نمی‌کند تا حقیقت را از ما دور کند، به تلاش‌های ما برای خودشناسی بی‌پاسخ نیست. در عوض، او به ما می‌گوید که شناخت خویشتن نتیجه جستجویی است که نیازمند صبوری و تلاش مکرر است.

خروج از نسخه موبایل