خشم
فشارهای روانی یا جسمانی اعمال شده بر انسان از طرف دیگر انسان ها علاوه بر ترس موجب خشم و بروز آن می گردد.
این ادعای درستی نیست که خشم جزو صفات ذاتی انسان است. خشم واکنش و اعتراضی روانی است به شرایط نامطلوب رفتاری یا محیطی که معمولا (قطعا) سرمنشأ انسانی دارد.
در بدترین حالت که خطر جان انسان مطرح باشد، فرد یا دچار ترس می گردد یا برای نجات خود دست به عمل میزند، در این شرایط نه فکر میکند نه خشمگین میشود.
پیشینیان کهن ما اگر نزدیکان شان طعمه حیوان درنده و یا قربانی حوادث طبیعی میشدند نسبت به عامل آن اتفاق خشمگین نمیشدند بلکه به عنوان روند عادی زندگی آن را تلقی مینمودند و همه چیز تمام شده محسوب میشد.
اغلب ما اکنون خشم را می اندیشیم تا بهانه ای برای تداوم نفرت و توجیه رفتارهای عصبی خود داشته باشیم.
از هنگامی که منیت و فرد گرایی شیوع و مورد توجه قرار گرفت، این جمله(آخه چرا برای من) جای پذیرش و عقلانیت را گرفت و خشم و نارضایتی را نسبت به زمین و زمان با خود به همراه آورد.
خشم حالت یا رفتاری قابل شیوع است. انسان عصبی حامل خشمی است که تا به کسی منتقل یا آن را تخدیر نکند آرام نمیگیرد.
جوامع مملو از افراد خشمگینی است که به واسطه ترس از قانون یا تخدیر روانی خشم خود را کنترل می نمایند، گاهی هم بدلیل شدت خشم قادر به مهار آن نیستند و عواقب آن دامنگیر دیگران و خودشان میشود.
تا هنگامی که ریشه خشم را در خود درک نکرده باشیم قادر به عدم بروز آن نخواهیم بود.
مدیریت کردن خشم نیز مانند (کودک درون) یکی از اصطلاحات متداولی است که به منظور ماست مالی نمودن موضوع و یا توجیه خشم بکار برده میشود.
اگر فردی متوجه و خردمند باشد که قادر به درک تناقضات و تضاد های فکری مولد خشم در خود باشد، کمتر دچار خشم میشود یا اصلا نمیشود.
فردی درگیر خشم میشود که متوجه تولید و یا علت تداوم خشم توسط فکر در ذهن نیست.
خشم نیز مانند اضطراب حاصل اندیشیدن به (من) و اهمیت به این باور است.
بیشترین حالت خشم ما ناشی از ضربه خوردن شخصیتی توسط دیگران یا حس ضعف و ناتوانی در مقابل دیگران است.
اگر تصور کنید که شما تنها انسان روی کره زمین هستید، آنگاه متوجه خواهید شد که درگیر چه بازی ها و برخوردهای ساده لوحانه ای شده ایم که فکر میکنیم نامش زندگی و معاشرت است.
سلامت باشید