Iyengar Yoga Shiraz

بدون طرح، فقط عشق

وقتی جان‌کابات‌زین برنامه MBSR ( کاهش استرس بر اساس بهشیاری) را شروع کرد، برنامه دقیقی نداشت – فقط اشتیاق داشت و تصور می‌کرد که تجربه خوبی از آن حاصل می‌شود.

در سال ۱۹۷۹، جان کابات زین بیماران مزمنی را که به درمان‌های سنتی خوب پاسخ نمی‌دادند را برای برنامه هشت هفته‌ای کاهش استرس خود شرکت داد. اکنون، بیش از ۳۵ سال بعد از آن، کاهش استرس مبتنی بر ذهن‌آگاهی (MBSR) و شاخه‌های آن وارد جریان اصلی مراقبت‌های بهداشتی، مطالعات علمی و سیاست‌های عمومی شده است.
ما با او در باره سلامت و بهزیستی صحبت کردیم. در مورد اینکه چرا ذهن‌آگاهی توجه زیادی را به خود جلب کرده است و چرا این شیوه تداوم خواهد داشت.
در اوایل سال ۲۰۰۵، جان کابات زین را در خانه‌اش در ماساچوست ملاقات کردم. من به عنوان یک تمرین‌کننده مدیتیشن و روزنامه‌نگار با کمی شک در مورد MBSR به نزد او رفتم. کنجکاو بودم که آیا تلاش برای گسترش ذهن‌آگاهی سکولار به جامعه گسترده‌تر می‌تواند مؤثر باشد. در یک گفتگوی طولانی و پرشور، من شروع به متقاعد شدن به اعتبار و قدرت این شیوه شدم، و در نتیجه مسیر تحقیقات بیشتر را شروع کردیم که ما را به Mindful and mindful.org هدایت کرد.
از آنجایی که سپس، ما تعداد زیادی از مردم را ملاقات کرده‌ایم که این رویکرد را به ذهن‌آگاهی در زمینه‌های مختلف به کار گرفته‌اند و به انواع افراد کمک می‌کنند. جان و بسیاری از همکارانش به راه خود ادامه داده‌اند و ذهن‌آگاهی را به هر گوشه‌ای از زندگی خود آورده‌اند. به مناسبت انتشار نسخه اصلاح شده و به روز شده کتاب پیشگامانه “زندگی کامل با فاجعه کامل” نوشته جان، به خانه جان رفتم تا در مورد کار با او صحبت کنم. به درستی، ما با کمی سکوت شروع کردیم و سپس در مورد حال و آینده تمرینی که او زندگی و قلب خود را وقف آن کرده است، گفتگویی هیجان‌انگیز را آغاز کردیم.
—بری بویس،
سردبیر مایندفولنس

مایندفولنس: آیا تا به حال فکر می‌کردید کاری که در یک کلینیک ساده در اتاق یدکی بیمارستانی در ماساچوست مرکزی آغاز شد تا این حد تأثیرگذار شود؟
جان کابات زین: در یک کلام، بله. هیچ وقت به این کار به عنوان یک مورد کوچک فکر نمی‌کردم. من خودم را به عنوان یک تاجر بزرگ نمی‌دانم، اما همیشه به این کار به عنوان یک معامله بزرگ می‌اندیشیدم. این فقط یک فکر نبود که مدیتیشن سهم متوسطی در پزشکی غربی دارد. MBSR بر این باور ساخته شد که بینش، خرد و شفقت سنت‌های مراقبه از نظر اهمیت و بزرگی با اکتشافات بزرگی که در مورد زندگی انسانی در غرب انجام داده‌ایم، برابری می‌کند. اگر دستورالعملی برای انسان بودن وجود داشته باشد، علم و طب غربی بخشی از آن را و سنت‌های تعمقی مراقبه نیز بخشی دیگر را عرضه کرده‌اند، بخشی که مربوط به کشف و پرورش منابع عمیق درونی ما است. امید من این بود که با راه‌اندازی یک کلینیک کاهش استرس مبتنی بر آموزش نسبتاً فشرده در مدیتیشن ذهن‌آگاهی و یوگا – و کاربردهای آنها در زندگی روزمره – بتوانیم مستند کنیم که چگونه این اقدامات ممکن است تأثیر عمیقی بر سلامت و رفاه داشته باشد. اشخاص حقیقی. هدف بزرگ‌تر، انجام نوعی مداخله در سلامت عمومی بود که در نهایت منحنی رشد، زنگ کل جامعه را به حرکت درآورد.

مایندفولنس: و به جایی رسید که ما اکنون در مورد مداخلات مبتنی بر ذهن‌آگاهی در همه زمینه‌ها صحبت می‌کنیم – افسردگی، زایمان، تحصیلات، اعتیاد، فقط چند مورد را نام بردم.
جان: ما این کار را نکردیم. طرح خاصی نداشتیم، اما من بسیار خوشحالم که تحولات زیادی در جبهه‌های مختلف اتفاق افتاده است. در واقع موضوع کاشت بذر است. شما هرگز نمی‌دانید که چه چیزی از این دانه‌ها جوانه می‌زند و چگونه پخش می‌شوند. این اتفاق زیبایی مایندفولنس است. این مبتنی بر ندانستن است – با کنجکاوی و با ذهنی تازه به دنیا نزدیک شویم.
اگر با یک برنامه، با ایدئولوژی و با همه پاسخها وارد می‌شدیم، فکر می‌کنم محدود می‌ماند. در عوض، کسانی از ما که در این کار نقش دارند، فقط به چند عنصر اساسی توجه کرده‌ایم. یکی این است که ذهن‌آگاهی حالت خاصی نیست که شما از طریق یک ترفند یا تکنیک به دست آورید. راهی برای بودن است. من اعتقاد زیادی دارم که اگر مردم یاد بگیرند که چگونه از طریق مراقبه ساده ذهن‌آگاهی در زمان حال باشند، آنگاه این تمرین کار تحول و شفا را انجام می‌دهد. ما نیازی به انجام این کار برای آنها نداریم. مردم آنقدر خلاق و ذاتا باهوش هستند که به آنها فرصت داده می‌شود، حقیقت را در تجربه خود درک می‌کنند. آنها متوجه می‌شوند: «وقتی به چیزی وابسته می‌شوم، رنج می‌کشم، و وقتی به چیزی وابسته نمی‌شوم، رنج نمی‌کشم».

اگر دستورالعملی برای انسان بودن وجود داشته باشد، پس علم و پزشکی غربی بخشی از آن را فراهم کرده است و سنت‌های تعمقی بخشی دیگر را. – بخشی که مربوط به کشف و پرورش منابع عمیق درونی ما است.

مایندفولنس: چه چیز دیگری باعث می شود MBSR کار کند؟
جان: هشت هفته برنامه درسی MBSR یک پروتکل قابل اعتماد ارائه می‌دهد که در بسیاری از مطالعات در مورد تأثیرات تمرین مراقبه ذهن‌آگاهی استفاده می‌شود. افرادی که آن را بسیار آموزش داده‌اند، دیده‌اند که این پروتکل یکپارچگی خاص خود را دارد. اگر بخواهند همه چیز را عوض کنند – کمی بیشتر از این، کمی کمتر از آن، این را بیرون بیاورند، آن را وارد کنند – متوجه می‌شوند که آنقدرها موثر نیست. اما پروتکل فقط یک چارچوب است. همانطور که ما می‌گوییم، این فقط به اندازه آنچه معلم به آن می‌آورد و چگونه “فضا را نگه می‌دارد” موثر است. اگر اسکریپت یا فرمول باشد به سادگی کار نخواهد کرد. اگر معلم در یکی از عناصر، مثلاً یوگا، صلاحیت نداشته باشد، اگر یک متخصص خارجی بیاورند، کارساز نیست. آنها باید آموزش ببینند و خودشان آن را تدریس کنند. هر چیزی که آموزش داده می‌شود را باید زندگی کرد. زندگی برنامه درس است.
به عنوان یک معلم، شما سعی می‌کنید چیزی را منتقل کنید که با کلمات قابل بیان نیست. ذهن‌آگاهی، قلب‌آگاهی نیز هست – شما به اندازه نثر به شعر نیاز دارید. چیزی که واقعاً باعث می‌شود آموزش ذهن‌آگاهی کارساز باشد، عشق است. اگر معلمی که کلاس را برگزار می‌کند عمیقاً عاشق کاری باشد که انجام می‌دهند و افراد کلاس را به شکلی اساسی دوست داشته باشد، نتیجه خواهد داد. اگر عاشق نباشند، از بین می‌رود.

مایندفولنس: مزایای ذهن‌آگاهی بسیار فراتر از کاهش استرس است. چرا برنامه خود را اینگونه نامیدید، و آیا هنوز از انتخاب خود راضی هستید؟
جان: همه می‌توانند با استرس ارتباط برقرار کنند. این یک کلمه رایج انگلیسی و یک تجربه رایج است. علم در مورد استرس ثابت می‌کند که انتخاب خوبی بوده است. ما هر روز بیشتر در مورد اثرات منفی استرس بر بدن، بر سیستم ایمنی، پیری و غیره یاد می‌گیریم. به همین ترتیب، علاقه شدیدی وجود دارد که چگونه می‌توانیم در مواجهه با استرس، انعطاف‌پذیری را توسعه دهیم، که از مزایای تمرین ذهن آگاهی است.

مایندفولنس: شما اغلب می‌گویید که ذهن‌آگاهی در باره این نیست که به مزایا و یا رفع مشکلات دست یابیم، بلکه به این معناست که دریابیم بیشتر ما درست هستیم تا اشتباه. با این حال، یک برنامه «کاهش استرس» می‌تواند بسیار سودمند به نظر برسد.

جان: این یک پارادوکس اجتناب ناپذیر است. مزایای فوق‌العاده‌ای وجود دارد که از تمرین ذهن‌آگاهی ناشی می‌شود، اما دقیقاً به این دلیل کار می‌کند که ما سعی نمی‌کنیم به منفعت و نتیجه‌ای برسیم. در عوض، ما با خودمان همان طور که هستیم دوست می‌شویم. ما یاد می‌گیریم که چگونه به خودمان سر بزنیم، ملاقات کنیم، و با آگاهی در کنار هم باشیم.
زمانی که ذهن‌آگاهی می‌آموزید، بسیار مهم است که این را به خاطر بسپارید و آن را به شیوه وجود خود تجسم دهید. افراد به دلیل درد یا عصبانیت یا افسردگی یا ترس به دوره ذهن‌آگاهی می‌آیند. تنها چیزی که آنها می‌خواهند این است که به جای دیگری برسند، بنابراین معلم باید دائماً این را منتقل کند که ذهن‌آگاهی رسیدن به جایی نیست. تمرین خود معلم و نحوه نگهداشتن خود این موضوع را بیان می‌کند، و از آنجا که افراد باهوش و ذاتاً آگاه هستند، با آن همنوا می‌شوند. در آن مرحله، آگاهی ساده، به آگاهی مشترک تبدیل می‌شود. مردم اغلب می‌گویند: «همیشه فکر می‌کردم مدیتیشن چیزی عجیب و عرفانی است. اگر می‌دانستم واقعاً چیست، سال‌ها پیش شروع کرده بودم.»

مایندفولنس: علاقه شما فقط کار کردن با دردهای پزشکی نیست، بلکه با تمام زندگی است – در کتاب “فاجعه کامل”، عبارت رنگارنگی از زوربای یونانی وام گرفته‌اید.
جان: مردم می‌گویند: من به این برنامه آمدم تا با دردهایم کنار بیایم. من متوجه نشدم که ذهن‌آگاهی مربوط به تمام زندگی من است!» استادی بود که از دوران MIT ( موسسه فنآوری ماساچوست) خود می‌شناختم که نیاز به پیوند مغز استخوان داشت و او در کلینیک ووستر حاضر شد. او گفت: “من می‌خواهم یاد بگیرم که چگونه با ذهن خود در ارتباط باشم، تا وقتی در بخش پیوند در خلوت هستم، بتوانم با آن زنده بمانم.” پس از چند کلاس MBSR، او گفت: “من با این افرادی که اخیراً ملاقات کردم احساس راحتی بیشتری می‌کنم تا با همکاران در بخش خود.” وقتی علت را از خود پرسید، چنین نتیجه گرفت: «این جامعه مصیبت‌دیدگان است و ما به آن مصیبت اعتراف می‌کنیم. هیئت علمی نیز جامعه مصیبت‌دیدگان است، اما ما اصلاً به مصیبت خود اعتراف نمی‌کنیم.» بعداً او سوار مترو شد و متوجه شد که ما همه «جامعه مصیبت‌‌دیگان» هستیم. این شناخت به او احساس آزادی فوق‌العاده می‌داد.

ذهن آگاهی حالت خاصی نیست که از طریق یک ترفند یا تکنیک به دست آورید. ذهن‌آگاهی یک راه بودن است.»

مایندفولنس: اگر فواید واقعی در قلب و در وجود ما رخ می‌دهد، چرا کار علمی اینقدر اهمیت دارد؟
جان: دیوید بلک از راهنمای تحقیقات ذهن‌آگاهی در حال جمع‌آوری اطلاعات در مورد تعداد مقالات علمی و پزشکی در سال در مورد ذهن‌آگاهی بوده است، و نمودار حاصل بسیار گویا است. چیزی که چند دهه پیش اصلاً در نقشه تحقیقاتی وجود نداشت، اکنون یکی از مناطق اصلی مورد علاقه است. این مطالعات شواهدی از اثربخشی، ارائه می‌دهند که باید مورد احترام و پذیرش در نهادهای کلیدی در مراقبت‌های بهداشتی، آموزشی، سیاست‌های اجتماعی و غیره باشد.
اما در نهایت ما برای درک ماهیت جهان و ماهیت کسی که می‌خواهد ماهیت جهان را درک کند، تحقیقات علمی انجام می‌دهیم. تحقیقاتی که به ما کمک می‌کند توانایی‌های مغز و چگونگی بهبود آنها را درک کنیم، برای اینکه چگونه به‌عنوان فرد و جامعه خوب زندگی کنیم، بسیار مهم است.
علم مغز بسیار دقیق شده است. بدیهی است که اعتبار زیادی نصیب ریچی دیویدسون، در آزمایشگاه او در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون و مرکز بررسی ذهن‌های سالم می‌شود. کار آنها از این جهت منحصر به فرد است که هم بر علوم پایه و هم بر تحقیقات ترجمه تمرکز دارد که در محیط‌های واقعی مانند مدارس دولتی مدیسون انجام می‌شود. تحقیقات در مورد اینکه چگونه می‌توان مغز را آموزش داد، به مناطقی می‌پردازد که سال‌ها پیش تصورش را هم نمی‌کردیم. به عنوان مثال، یکی از پروژه‌های واقعا جالب این مرکز، که توسط بنیاد گیتس تامین می‌شود، مطالعه تأثیر بازی‌های رایانه‌ای است که به کودکان توجه و رفتارهای اجتماعی، مانند شناخت احساسات دیگران را آموزش می‌دهد.
بسیاری از دانشمندان جوان در حال حاضر این رشته را انتخاب می‌کنند، بسیاری از آنها با حمایت وارلا گرنت‌های موسسه ذهن و زندگی و موسسه تحقیقات تابستانی، که در آن تمرین در یک نشست علمی ادغام می‌شود. عصب شناسان جوان و دانشمندان علوم رفتاری در حال ساختن حرفه خود در چیزی هستند که امروزه به آن علوم اعصاب متفکرانه می‌گویند.
یکی از محققان وارلا که کار او را تحسین می‌کنم، پل کاندون از دانشگاه نورث ایسترن است. گروه او مطالعه‌ای را طراحی کرد تا مشخص کند که چه نتایج متفاوتی ممکن است از آموزش مراقبه ذهن‌آگاهی و آموزش مراقبه‌ای که بر شفقت تاکید می‌کند به دست آید. در این مطالعه، شرکت‌کنندگان، هشت هفته با تمرین ذهن‌آگاهی یا شفقت و گروهی دیگر هیچ آموزشی دریافت نکردند. پس از آن، محققان سناریویی را تنظیم کردند که در آن یک شرکت‌کننده در گروه مطالعه به نشستن در یک اتاق انتظار با تنها سه صندلی که دو تای آن اشغال شده بود هدایت شدند. پس از یک دقیقه، نفر چهارم با عصا در حال چرخش و آه وارد اتاق شد و دو نفر که ابتدا در اتاق بودند وانمود کردند که متوجه نمی‌شوند.

مایندفولنس: چه پیشرفت‌هایی را در خارج از آزمایشگاه دنبال می‌کنید؟
جان: بسیار هیجان‌انگیز است که می‌بینیم چگونه افراد بیشتری در دنیای پزشکی از رابطه ذهن و بدن قدردانی می‌کنند و پزشکی مشارکتی را تقویت می‌کنند، جایی که بیمار یک بیمار نیست. گیرنده منفعل درمان اما شریک واقعی در شفا. این یک تغییر اساسی در آموزش و عمل پزشکی است. برای مثال، دکتر ران اپستین از دانشکده پزشکی دانشگاه روچستر، به همراه همکارانش، میک کراسنر و تیم کویل، به پزشکان مراقبت‌های اولیه در زمینه ارتباطات ذهنی آموزش می‌دهند. این امر منجر به کاهش خستگی عاطفی، مسخ شخصیت بیماران و فرسودگی شغلی در بین پزشکان شده است.
نمی‌توانم به اندازه کافی در مورد اینکه چگونه نقش درمان‌شناختی مبتنی بر ذهن‌آگاهی باعث برانگیختن علاقه به ذهن‌آگاهی در میان روانشناسان و روان‌درمانگران می‌شود، صحبت کنم، و به تحقیقات بسیار جالبی منجر شده است. در یک جبهه دیگر در روانشناسی، دیوید‌کرزول کار با تنهایی را در سالمندان انجام داده است. تمام انواع مداخلات مرسوم برای کاهش احساس تنهایی در سالمندان انجام شده است و آنها هرگز کارساز نیستند. از آنها بخواهید کارها را به صورت گروهی انجام دهند، دوستی ایجاد کنند، هات‌داگ برشته کنند – آنها هنوز هم تنها هستند. او آنها را در MBSR آموزش می‌دهد و تنهایی آنها از بین می‌رود.

ذهن‌آگاهی: و خارج از مراقبت‌های سلامتی؟
جان: حوزه‌ای که ذهن‌آگاهی به روشی واقعاً چشمگیر در حال گسترش است، آموزش است. چه چیزی می‌تواند برای آینده ما حیاتی‌تر از معلمان و دانش‌آموزان باشد که یک کلاس درس آگاهانه به اشتراک بگذارند؟ اقدامی در Mindful Schools و Inner Kids وجود دارد، تا فقط دو گروه از برجسته‌ترین گروه‌ها را نام ببریم. همچنین سایت‌های آزمایشی با بودجه فدرال در چندین مکان وجود دارد، جایی که معلمان همراه با دانش‌آموزان خود ذهن‌آگاهی را یاد می‌گیرند.
من واقعا تحت‌تأثیر کتاب‌نامه‌ای به نام Mindfulness در مدارس دولتی هستم که از South Burlington Public منتشر شده است. ناحیه مدرسه در ورمونت بی‌سابقه است که کل سیستم مدرسه دولتی از ذهن‌آگاهی تا حد توسعه یک کتابچه راهنمای آموزشی با الگوبرداری از برنامه خود برای دانش‌آموزان و معلمان پشتیبانی کند.
یک پروژه عالی دیگر، اجرای آزمایشی در مدیسون، ویسکانسین است. مدارس دولتی به رهبری لیزا فلوک از مرکز بررسی ذهن‌های سالم. من فقط در حال خواندن نتایج چشمگیر گزارش‌شده در مقاله در مورد ذهن، مغز و آموزش بودم. آنها فرمی از MBSR را به طور خاص برای معلمان تطبیق دادند و در میان نتایج دیگر، فرسودگی شغلی را کاهش داد و شفقت به خود را افزایش داد.
در آموزش عالی، چیزی که بسیار امیدوارکننده است، مداخله مبتنی بر ذهن‌آگاهی برای کمک به دانشجویان کالج برای مقابله با اضطراب و محیط‌های چالش‌برانگیز است که در بسیاری از موارد باعث شده است که آنها دارو مصرف کنند. ‌این کار توسط دو روانپزشک در دانشگاه دوک، هالی راجرز و مارگارت مایتان ساخته شده است که آن را در کتابی به نام ذهن‌آگاهی برای نسل بعدی: کمک به بزرگسالان نوظهور در مدیریت استرس و داشتن زندگی سالم تر ارائه کرده‌اند.

“مزایای فوق‌العاده‌ای وجود دارد که از تمرین ذهن‌آگاهی ناشی می‌شود، اما دقیقاً به این دلیل کار می‌کند که ما سعی نمی‌کنیم به منفعت و نتیجه‌ای برسیم. در عوض، ما با خودمان همان طور که هستیم دوست می‌شویم. ما یاد می‌گیریم که چگونه به خودمان سر بزنیم، ببینیم و با آگاهی در کنار هم باشیم.”

مایندفولنس: وقتی ذهن‌آگاهی به مؤسسات آموزش عالی ما برسد، می‌تواند تأثیرات اجتماعی گسترده‌ای داشته باشد. کجای دیگری می‌بینید که ذهن آگاهی منجر به تغییرات بزرگ‌تر می‌شود؟

جان: بسیاری از کسب‌وکارهای معروف و رهبران کسب‌وکار، ذهن‌آگاهی را وارد کار و رهبری خود کرده‌اند، و من این فرصت را داشته‌ام که با بسیاری از آنها ملاقات کنم. آنها، از جمله در کنفرانس Wisdo‌m 2.0 در هر سال. برخی از سیاستمداران، اقتصاددانان و سیاست‌گذاران شروع به تمرین ذهن‌آگاهی و وارد کردن آن به کار خود کرده‌اند. اکنون تعدادشان زیاد نیست، اما کسانی که این کار را انجام می‌دهند بسیار به آن علاقه دارند. تیم رایان، نماینده کنگره، که پنج سال پیش زمانی که او با من یک خلوت‌گزینی ذهن‌آگاهی انجام داد، ملاقات کردم. او به یک مدافع قوی برای ذهن‌آگاهی در مراقبت‌های بهداشتی، مدارس، ارتش، و به‌ویژه برای جانبازان تبدیل شده است. او بر این باور است که برنامه‌هایی که ظرفیت ذاتی انسانی ما را برای ذهن‌‌آگاه بودن توسعه می‌دهند، می‌توانند تفاوت عمیقی برای سرمایه‌گذاری نسبتاً کم ایجاد کنند.
وقتی اخیراً در انگلیس بودم، یک روز کامل را در پارلمان گذراندم و با پرایم دیدار کردم. مشاوران وزیر کامرون در خیابان داونینگ ۱۰ کریس‌روآن، نماینده پارلمان از ناحیه‌ای بسیار فقیر در شمال ولز، در آوردن ذهن‌آگاهی به مدارس دولتی آنجا نقش بسزایی داشته است و او همکارانش را تشویق می‌کند تا راه‌های دیگری را برای وارد کردن ذهن‌آگاهی به سیاست عمومی در نظر بگیرند.
من همچنین سخنرانی اصلی را در یک کنفرانس یک روزه در لندن به نام ذهن‌آگاهی در مدارس ارائه کردم. چیزی که آنجا دیدم اشک مرا درآورد. در اینجا بچه‌های هفت ساله‌ای بودند که ۹۰۰ نفر را مورد خطاب قرار می‌دادند، و آنها کاملاً بلوغ‌یافته بودند و در مورد تمرین ذهن‌آگاهی خود و آنچه که برای آنها انجام می‌داد صحبت می‌کردند. می‌توان گفت که تکرار‌نشدنی بود. آنها به طور خودجوش گفتند که ذهن‌آگاهی برای آنها چه معنایی دارد.

مایندفولنس: با وجود این همه علاقه از طرف‌های مختلف، آیا افراد واجد شرایط کافی برای خدمت به نیاز روزافزون به معلمان ذهن‌آگاهی وجود دارند؟
بهای موفقیت این است که افراد بیشتر و بیشتری آموزش ذهن‌آگاهی را می‌خواهند. اما البته، ذهن‌آگاهی تکنیک نیست. همانطور که در ابتدا گفتم، این یک روش وجودی است، و شما معمولاً آن را از طریق شخصی که تا حدی آن را تجسم می‌دهد، کشف می‌کنید. با سرعتی برق آسا در سراسر جهان پخش می‌شود. بنابراین علاوه بر کاشت بذر، ما به باغ‌های میوه نیز نیاز داریم، جایی که ما در حال رشد به روشی ساختارمندتر و برنامه‌ریزی‌شده هستیم. این تاکید من نبوده است، اما خوشبختانه افرادی هستند که توجه زیادی به آن دارند. در مرکز ذهن‌آگاهی و در برنامه‌های آموزشی حرفه‌ای در سرتاسر جهان، تحت هدایت عالی
ساکی‌سانتورلی، مردم یاد می‌گیرند که چگونه ذهن‌آگاهی را به روشی آموزش دهند که امکان کشف آشکار را فراهم کند. این برنامه گواهی می‌دهد که آنها به خوبی آموزش دیده‌اند، اما البته ما نمی‌توانیم گواهی دهیم که کسی معلم خوبی است. هر دانش آموز همیشه باید این را برای خودش قضاوت کند.
در آینده، باید انواع مختلفی از معلمان و راهنماهای ذهن‌آگاهی برای زمینه‌های مختلف وجود داشته باشد. آنچه برای مربیان مورد نیاز است با آنچه برای متخصصان بهداشت و جوانان داخلی شهر لازم است متفاوت است. بگذارید بسیاری از گل‌ها شکوفا شوند.
گسترش ذهن‌آگاهی در بخش‌های بیشتری از زندگی ما یک کار چند نسلی است. یکی از بزرگترین چالش‌ها این است که چگونه با انقلاب دیجیتال و واقعیت جایگزینی که ایجاد کرده است کار خواهیم کرد. بسیاری از ما زمان بیشتری را به صورت آنلاین سپری می‌کنیم تا آفلاین. ما باید با هوشیاری این موضوع را دنبال کنیم وگرنه ما را خواهد خورد. این فناوری به خودی خود منبعی از امکانات بی‌پایان است، اما در عین حال باعث حواس‌پرتی بی‌پایان می‌شود. ما اکنون در نوشتن کد بسیار خوب هستیم – اما چقدر در شناخت خود، دوست داشتن خود و ساختن دنیایی خوب با همنوعانمان خوب هستیم؟

بدون تقلا
تقریباً هر کاری را که انجام می‌دهیم برای هدفی انجام می‌دهیم، برای به دست آوردن چیزی یا جایی. اما در مراقبه این نگرش می‌تواند یک مانع واقعی باشد. به این دلیل که مدیتیشن با سایر فعالیت‌های انسانی متفاوت است. اگرچه کار و انرژی زیادی از نوع خاصی می‌طلبد، اما در نهایت مدیتیشن یک انجام ندادن است. هدفی جز این نیست که خودت باشی. طنز این است که شما در حال حاضر چگونه هستید. این متناقض و کمی احمقانه به نظر می‌رسد. با این حال، این پارادوکس و دیوانگی ممکن است شما را به سمت روشی جدید برای دیدن خود سوق دهد، راهی که در آن کمتر تلاش می‌کنید و بیشتر حضور دارید. این از پرورش عمدی نگرش عدم‌تقلا ناشی می‌شود.
برای مثال، اگر برای مدیتیشن بنشینید و فکر کنید، “من آرام می‌شوم، یا روشن‌شده می‌شوم، یا درد خود را کنترل می‌کنم، یا تبدیل به فرد بهتری شویم.» ایده ای را در ذهن خود وارد کرده‌اید که کجا باید باشید، و همراه با آن این تصور به وجود می‌آید که در حال حاضر خوب نیستید. «اگر فقط آرام‌تر، باهوش‌تر، یا سخت‌کوش‌تر، یا بیشتر از این یا بیشتر بودم، اگر فقط قلبم سالم‌تر بود یا زانویم بهتر بود، خوب بودم. اما در حال حاضر، من خوب نیستم.»

این نگرش، پرورش ذهن‌آگاهی را تضعیف می‌کند، که شامل توجه ساده به هر چیزی است که اتفاق می‌افتد. اگر تنش دارید، فقط به تنش توجه کنید. اگر درد دارید، پس تا می‌توانید با درد همراه باشید. اگر از خود انتقاد می‌کنید، فعالیت ذهن قضاوت کننده را مشاهده کنید. فقط تماشا کن. ما صرفاً به هر چیزی و هر چیزی که لحظه به لحظه تجربه می‌کنیم اجازه می‌دهیم اینجا باشد، زیرا قبلاً وجود داشته است.
این مقاله همچنین در شماره فوریه ۲۰۱۴ مجله Mindful منتشر شد.
مترجم: بهمن‌مختارزاده

خروج از نسخه موبایل